مخاطبان ارجمند! در ماههای نخست جنگ غزه، یادداشتی در باب ضرورت و چگونگی حمایت از مردم مظلوم و ستمدیدهی باریکه غزه با شما خوبان به اشتراک گذاشتم. امروز با گذشت بیش از سیصد روز از این جنگ نابرابر، قصد دارم با نگاه از زاویهای متفاوت به این موضوع، شرافت و بزرگی این ملت قهرمان را هرچه بیشتر نمایان ساخته و آفت جانسوز عادیسازی وضعیت غیر انسانی ساکنان مظلوم غزه و عدم همدردی مسلمانان جهان با ایشان را یادآور شوم و در نگارش این یادداشت، چیزی جز عذر و توبه به درگاه پروردگار نمیخواهم.
خداوند تبارک و تعالی در آیهی ١٨٣ سورهی بقره از قرآن کریم روزه گرفتن را بر همهی مسلمانان واجب فرموده است.
بزرگان ما از ديرباز گفتهاند كه: اگر مىخواهيد با پاكترين و شریفترین انسانها همدم و همكلام شويد، به ميان كشاورزان بروید و با آنها در تعامل باشید، چرا كه اين قشر از جامعه در طول تاريخ با تلاش و زحمات شبانهروزى و با ريختن عرق جبین نان حلال به دست میآورند...
همراهان گرامی پیش از پرداختن به مطلب اصلی بهتر است با ذکر خاطرهای از دایی بزرگوارم زمینهی فکریِ لازم را برای شما عزیزان مهیّا کنم، چندى پيش در يك محفل خانوادگى موضوع جذّابی از جانب دايى عزيزم_ كاك صابر يوسفى_ مطرح شد كه برايم تازگى داشت، وی و همسر گرامیاش علاقهى زيادى به ورزش كوهنوردى دارند
همواره پرداختن به زندگی بزرگان و شناساندن آنان به آحاد جامعه با واکنشهای متفاوتی از سوی افراد مختلف همراه است. گروهی بر این عقیده و باورند که پرداختن به زندگى اشخاصى که در قید حیات هستند کارى ناصواب و آفتزاست، این امر به زعم آنان بحران هویتى را به دنبال خواهد داشت.
مخاطبان گرانقدر قبل از آغاز سخن قصد دارم با يادآورى خاطرهاى شيرين، موضوع مورد بحث را براى شما خوبان دلچسبتر نمايم. چندى پيش در معيّت استاد بزرگوارم ماموستا عبدالله ايرانى گفتوگويى دو نفره در باب قيامت و احوالات سخت آن داشتیم، كه جزو خاطراتى است كه هيچ وقت فراموش نمىكنم. در بخشى از اين گفتوگو ماموستا عنوان كردند: «كاک فرزاد! تصوّر كن روز قيامت است و همه در صحراى محشر منتظر حسابرسى هستند، ناگهان در ميان انبوه جمعيّت صدايى كه همه آن را مىشنوند، ندا سر مىدهد كه اى بندهی خدا عبدالله ايرانى بيا بيرون! در آن لحظه ترس و نگرانى تمام وجودت را فرا گرفته، سراسيمه جلو آمده، در كمال احترام دوباره ندا مىآيد كه برو و در آخر آن صف بایست،
مخاطبان فرهيخته، قبل از آغاز سخن، قصد دارم مسئلهى مهمّى را با شما در ميان گذارم و خداوند متعال را - با علم بر مسؤوليت سنگين قيامتى آن- شاهد بر صحّت و سقم گفتههايم بگیرم.
روز پنجشنبه، دوّم دیماه ١٤٠٠ نشست دوّم كنگرهی پنجم جماعت دعوت و اصلاح در گسترهی جغرافیایی فراخی با صدها كيلومتر فاصلهی فيزیکی، اما با تار مويى فاصلهی قلبى و معنوى از اقصی نقاط كشور پهناورمان ايران، در نهايت همگرايى، با دغدغههايى آسمانى و نیتی خالص، كه آن را جز جلب رضايت خالق نمىتوان ناميد، برگزار گردید و در نهایت، با صدور بيانيهاى به كار خود پايان داد.
شايد در ذهن برخى مخاطبان با اين تصور كه، چون نگارنده خود يكى از اعضاى جماعت دعوت و اصلاح و عضو كنگره مىباشد
گاهی در زندگى انسانها اتّفاقاتی رُخ مىدهد كه نمىتوان آنها را به راحتی فراموش كرد. خوب به یاد دارم كه سنّم كمتر از ١٠ سال بود، در كوچهى محلّهى قدیمى مان با بچّهها مشغول بازى بودیم. در اوج هیجان بازى، شخصى كه هنوز محاسن جوانىاش كامل نشده بود، با مهربانى هرچه تمامتَر صدایمان كرد و از ما خواست كه بعد از بازى به مسجد رفته و در كلاسهاى قرآن فصل تابستان شركت كنیم؛ بسیارى از بچّهها ایشان را مسخره كرده و با بىتفاوتى بازى خود را ادامه دادند؛ امّا بعد از بازى، من و چند نَفَر از بچّهها به مسجد رفته و با خیل عظیمى از همسن و سالهاى خود روبرو شدیم که به دعوت ایشان به مسجد آمده بودند.
در این سالها، دو مسئلهی مهمّ و اساسی همواره ذهن مرا به خود مشغول داشته است و هرگز نتوانستهام بهگونهای با آن دو کنار آیم که موجبات آرامش درون را از آن حاصل کنم. با گذشت زمان و تعمیق موضوع و ناکامی در یافتن راه برونرفت از آن – که به نظر من ریشه در تبعیت از هوای نفس دارد- عدم آرامش درونی ناشی از آن دو چندان گشته است.
این دو مسئله، یکی فعّالیّت افراد در کسب ثروت به صورت فردی و جمعی و عدم هزینهی آن در راه خداست، و دیگری، عدم وحدت و همگرایی جماعتهای دینی است.
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل